نظرات شما عزیزان:
آدمي دو قلب دارد قلبي که از بودن آن با خبر است و قلبي که از حظورش بي خبر
قلبي که از آن با خبر است همان قلبي ست که در سينه مي تپد
همان که گاهي مي شکند
گاهي مي گيرد و گاهي مي سوزد
گاهي سنگ مي شود و سخت و سياه
و گاهي هم از دست مي رود
با اين دل است که عاشق مي شويم
با اين دل است که دعا مي کنيم
با همين دل است که نفرين مي کنيم
و گاهي وقت ها هم کينه مي ورزيم
اما قلب ديگري هم هست.قلبي که از بودنش بي خبريم.
اين قلب اما در سينه جا نمي شود
و به جاي اينکه بتپد.....مي وزد و مي بارد و مي گردد و مي تابد
اين قلب نه مي شکند نه ميسوزد و نه مي گيرد
سياه و سنگ هم نمي شود
از دست هم نمي رود
زلال است و جاري
مثل رود و نسيم
و آنقدر سبک است که هيچ وقت هيچ جا نمي ماند
بالا مي رود و بالا مي رود و بين زمين و ملکوت مي رقصد
اين همان قلب است که وقتي تو نفرين مي کني او دعا مي کند
وقتي تو بد مي گويي و بيزاري او عشق مي ورزد
وقتي تو مي رنجي او مي بخشد
اين قلب کار خودش را مي کند
نه به احساست کاري دارد نه به تعلقت
نه به آنچه مي گويي نه به آنچه مي خواهي
و آدمها به خاطر همين دوست داشتني اند
به خاطر قلب ديگرشان
به خاطر قلبي که از بودنش بي خبرند
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟
جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری !
من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . تو کوله بارت عشق میزارم که بگذری،
قلب میزارم که جا بدی،
اشک میدم که همراهیت کنه،
و مرگ که بدونی برمیگردی پیشم ...
+نوشته
شده در پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, ;ساعت;توسط benim adim ask; |
|